کلبه کتاب

زندگی با طعم کتاب

کلبه کتاب

زندگی با طعم کتاب

کلبه کتاب

بزرگترین اسلحه قلم است
بهترین چیز دنیا کتاب است
بزرگترین لذت مطالعه است
بهترین تفریح خواندن است

طبقه بندی موضوعی

درس حسین 6

زندگی


زندگی

 

زندگی یعنی سر از خاک برداشتن

زندگی یعنی به خاک برگشتن

زندگی یعنی خدا را پنداشتن

زندگی یعنی ز نیکی سر به بستر بگزاشتن

زندگی یعنی یتیمان را به آغوش داشتن

زندگی یعنی همیشه جان در کف داشتن

زندگی یعنی قناعت داشتن

زندگی یعنی فرزند نیکو داشتن

زندگی یعنی برای زن به مردی کاشتن

زندگی یعنی سر از خواب برداشتن

زندگی یعنی لحظه لحظه در فکر پنداشتن

زندگی یعنی به کار انگاشتن

زندگی یعنی ز دشمن هوشیاری داشتن

زندگی یعنی اسلام واقعی را داشتن

زندگی یعنی به دنیا دل نبستن داشتن

زندگی یعنی به مانند " علی " در سر داشتن

زندگی یعنی ...

زندگی یعنی از ازل تا به ابد خدا را در یاد داشتن

 

جا کتابی

 

 

 

 

 

 

 


حاشیه بر کتاب / حسام الدین مطهری


 

 

اگر کتابفروشی دارید یا در کتابفروشی یا کتاخانه کار می کنید و یا انتشارات دارید و یا حتی کتابخوان حرفه ای هستید و یا حداقل سالی یک بار به نمایشگاه کتاب سر می زنید حتما حاشیه بر کتاب را یک بار بخوانید چون نکات بسیار مفیدی  برای بهتر شدن روند کاری همه شما در این کتاب وجود دارد. این کتاب حاصل مقالات نویسنده از سال 88 تا 91 در روزنامه جام جم، جوان و  وب سایت کتاب سوم می باشد. درست است که امروز همه از اوضاع کتاب خوانی در کشور فقط فریاد می زنند اما فرق گفته های این نویسنده این است که او علاوه بر فریاد زدن برای هر قضیه راهکار ارائه کرده است و شاید همین نکته باشد که کتابش را متمایز و ارزشمند ساخته است.

 

شروع کتاب با ایراد به دکوراسیون برخی کتابفروشی ها و نحوه برخورد فروشندگانشان با مشتری است که بعضا خیلی سرد برخورد می کنند و ممکن است به جای جذب مشتری های نوپا برعکس مشتری پرانی کنند و به عقیده نویسنده «کتاب فروختن نوآوری می خواهد چون نیاز روزانه مردم نیست که هر جور عرضه اش کنی مشتری داشته باشد»در ادامه یکی دیگر از راهکارهای مطهری اینست که :« هر کدام از ما کتابخوان ها می تواند یک رسانه باشد؛ کتاب به دست و سرگرم مطالعه این ور و آن ور بنشیند، توی اتوبوس، مترو، پارک، محل کار و وقت استراحت، صف نانوایی، گردش، بانک و هزار جای دیگر که پر آدم است. و این یعنی امر به معروف ».

 

اما بحث جالب دیگر در کتاب انتقاد شدید نویسنده از نمایشگاه کتاب تهران است که به عقیده نویسنده نمایشگاه کتاب تهران ابدا مایه خوشحالی و مباهات نیست و این نمایشگاه نمود عمق نادرستی مدیریت فرهنگی در کشور ماست زیرا :

1.باعث ورشکستگی کتابفروشان شهرستانی می شود چون کتابخواننان آن شهر با مراجعه به نمایشگاه کتاب تهران برای یک سال مصرف خود کتاب می خرند.

2.تنها سود نصیب ناشران می شود زیرا در این 10 روز به اندازه یک سال خود سود می کنند و زمانی که در ایام دیگر سال کتابفروش شهرستانی درخواست کتاب از ناشر می کند آنها فقط در ازای دریافت وجه نقد به او کتاب می دهند و این در توان فروشنده شهرستانی نیست و نهایت منجر به ورشکستگی می شود.

3.از همه مهتر هیچ کس نمی اندیشد که چرا یک علاقمند به مطالعه باید همان مبلغی را که تخفیف می گیرد که نهایتا 20 یا 30 درصد است، همان را صرف هزینه ایاب و ذهاب کند و به تهران بیاید تا کتاب بخرد.

4.نمایشگاه کتاب تهران با این وسعت این حجم کتاب نتیجه توزیع ناعادلانه کتاب و فرهنگ در تمام نقاط کشور است و چرا یک کتاب خوان شهرستانی نمی تواند کتاب مورد نیازش را در شهر خودش پیدا کند؟

 

اما یک پیشنهاد بسیار جالب در این کتاب هست که مرا خیلی به فکر فرو  برد و آن طرح ایجاد هیئت کتاب است. این پیشنهاد به صورت یک مصاحبه ای خیالی با مبتکر راه اندازی هیئت کتاب نوشته شده است. بخش هایی از مصاحبه :

قصه هیئت کتاب قصه شیرینی است .قصه چند جوان که دور هم جمع می شوند و به جای سینه زنی، کتاب خوانی می کنند. قصه ای که ای کاش به زودی در بین جوانان مذهبی به یک واقعیت بدل شود. آن وقت دین داری ما - ان شاءالله- دین داری واقعی و با علم خواهد بود . هیئت کتاب ایده ای است که به خصوص در ایام رمضان و محرم می توان آن را در جمع های دوستانه پیاده کرد. هیئت کتاب یک جورهایی به همان حلقه های قصه گویی شباهت دارد. از طرف دیگر به جلسات قرآن و دعا هم بی شباهت نیست. یعنی چیزی میان این دو است. از هر کدام نقشی گرفته و با هر کدامشان اشتراکاتی دارد. تقریبا همه نوع کتاب به هیئت ما راه دارد. البته دسته بندی هایی کرده ایم: دین، رمان و داستان کوتاه، شعر، تاریخ . 10 ماه سال به صورت هفتگی جلسه داریم، در ماه های رمضان و محرم هر شب. در حقیقت این دو ماه کار ویژه ما است. ما رفتیم و به جای سینه زنی، حماسه حسینی شهید مطهری را خواندیم. یادم می آید آن شب یکی-دو بخشش تمام شد. بچه ها ریز ریز اشک می ریختند و در عین حال چیزی بهشان اضافه می شد که شاید بتوان اسمش را معرفت گذاشت. این مطلوب ما بود. در ماه رمضان هم افطار می کردیم و به جای دیدن فیلم های چرند تلویزیون، می نشستیم به کتاب خواندن و مباحثه کردن. بچه ها ازدواج می کردند و جلسات رونق بهتر و جدیت بیش تری می گرفت. نه تنها کسی کناره نمی گرفت، بلکه یک نفر دیگر هم به جمع اضافه می شد. هر کس هم آمده باشد برای سرگرمی و توی بحث نباشد ، با بی رحمی عذرش را می خواهیم. هر کس پیشنهادی دارد. کارمان روی یک کتاب که تمام می شود، در آخرین جلسه پیشنهاد ها را می گیریم. هر کس چند دقیقه از پیشنهادش دفاع می کند. پیشنهاد هر کسی رای آورد، او می شود ملای جلسه بعدی و کتاب بعدی. یعنی پیشنهاد دهنده خودش از قبل کتاب را خوانده و روی موضوع تسلط دارد . کتاب ها را هم از یک کتاب فروشی  توی شهر به تعداد می خریم و تخفیف می گیریم. هر کس هم پول کتاب خودش را می پردازد.این طوری در حال ایجاد کتابخانه های غنی  هم هستیم؛ چیزی که سال ها بعد قدرش دانسته می شود. مکان جلسات هم نوبتی در خانه هر یک از اعضا برگزار می شود.

 آخرش؟ آخرش چند جلد کتاب خوب خوانده ایم. آخرش این که اگر روزی برویم پای وعظ فلان آخوند یا مداحی بهمان مداح، الکی گریه نمی کنیم. می فهمیم اصل گریه برای چیست و وسیله چیست. آخر عاقبتی بهتر از این؟ آن هم توی دوره و زمانه ای که خیلی جاها وهن جای مدح را گرفته و هیچ کس هم جلودارش نیست.

 

هر کس در هر شهرستان یا حتی روستایی می تواند هیئت کتاب داشته باشد، فقط باید جدی بگیریمش.

 

دو مزه از کتاب :

1.در همه شهرهای ایران کتابخانه ها باید به مراکز فرهنگی تبدیل شوند. کتابخانه باید قلب فرهنگ شهر باشد. کتابخانه باید محل جشن، سالن سمینار، میزبان جلسه نقد و... باشد. کشور باید دارای « مرکز شهر فرهنگی » باشد.

2.تنها راه رهایی از بحران معنوی و مادی روی آوردن بر معنویات و وسیله ی دست یابی به معنویات، کتاب است.


نام کتاب : حاشیه بر کتاب

نویسنده : حسام الدین مطهری

انتشارات : نشر آرما

نوبت چاپ : اول

قیمت : 5500 تومان

3

به قلبم فشار می آید !


ملت ما مطالعه کردن را اصلا جزو کارهای بشری نمی دانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایی که جزو کارهای معمول انسان است، مطالعه اصلا جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگری داشته باشد-یا باید شب امتحانش باشد؛ یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ یا باید یک دانشمند باشد؛ یا باید بخواهد در جایی سخنرانی کند-تا موجب شود که مطالعه کند! این چقدر خسارت است!؟ واقعا خدا می داند من وقتی یادم می آید- و این چیزی است که تقریبا هیچ وقت از یادم نمی رود- که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار می آید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت می بینیم!؟ واقعا این به عهده ی چه کسی است؟ در حال حاضر این طور است که بنده یا یک نفر مثل بنده، سالی یک بار به نمایشگاه کتاب برود و یک کلمه راجع به مطالعه بگوید؛ آن هم به شرطی که دست یک گزارشگر خاص نیفتد؛ این که نمی شود!

مقام معظم رهبری- در دیدار با اعضای گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران

دکوراسیون کتابی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

قِیدار / رضا امیرخانی

 


قیدار آخرین رمان رضا امیرخانی است. فضای تاریخی کتاب تقریبا مانند رمان منِ او است و حتی علی فتاح هم که حالا در سنین پیری است و کوره آجرپزی پدر بزرگش را اداره می کند در این رمان یکی از دوستان قیدار است که دو سه باری در داستان حضور می یابد. کتاب از 9 فصل تشکیل می شود که اسامی فصل ها نیز جالب است همه به اسامی ماشین های آن دوران است. قیدار شخصی است بسیار ثروتمند، لوتی مسلک و البته بسیار بسیار جوانمرد که سفره برکتش همیشه و همه جا برای فقیر و غنی پهن است و دوست صمیمی جهان پهلوان غلامرضا تختی است که البته در داستان دیگر تختی وجود ندارد و به رحمت خدا رفته است. قیدار دارای یک گاراز بسیار بسیار بزرگ است با چندین کامیون و اتوبوس و تاکسی به اسم گاراژ قیدار و اکثر شخصیت های داستان نیز همین راننده های گاراژ هستند که اصلی ترینشان صفدر، ناصر اگزوز، هاشم شامورتی باز، نعمت هجده چرخ، شلتون، فری ینگه، پارکابی و... که همه از اطرافیان نزدیگ قیدار هستند.  رقیب اصلی یا همان دشمن قیدار نیز فردی است به نام شاهرخ که شاه دوست و غرب زده و متجدد است که او هم گاراژی دارد که قیدار و اطرافیانش به آن می گویند گاراژ قرتی ها یا همان شاهرخ قرتی. قیدار همه ی کارهایش از روی جوانمردی است و بعضی جاها خواننده را آنقدر در خود فرو می برد که باورش سخت می شود آیا همچین آدمی هم وجود دارد؟ مثلا قیدار با دختری ازدواج می کند که قبلا به او تجاوز شده است توسط همان قرتی ها.  قیدار در این قصه نیز از مریدان و ارادتمندان سید گلپا یا همان آیت الله گلپایگانی است که خود امیرخانی نیز ارادتمند اوست.

داستان با یک سفر شروع می شود که در واقع ماه عسل قیدار و همسرش شهلا جان است و آن ها در این سفر با یک مرسدس کوپه ی کروک آلبالویی متالیک راهی اصفهان به زیارت مزار پدر شهلا می روند برای گرفتن اجازه ازدواج اما هیچوقت به اصفهان نمی رسند و در راه با کامیونی تصادف می کنند که شهلا نابینا می شود و قیدار یک پایش برای همیشه لنگ می شود و از قضا کامیون مال گاراژ خود قیدار است و راننده ی معتادش به اسم نعش و از اینجا به بعد اوضاع و احوال قیدار بهم می ریزد و او دیگر آدم قبل نیست مدتی خودش را در اتاق گاراژ حبس می کند و راننده ها برای بیرون آوردن قیدار  از این حال و هوا از هیچ کاری فرو گذار نمی کنند حتی آوردن بزرگترین زن رقاص تهران به اسم مه پاره شبانه برای قیدار.

قصه همچنان در کش و قوص قیدار و بچه های گاراژ قیدار و بچه های گاراژ شاهرخ قرتی پیش می رود و می رسد به جایی که قیدار باز هم تصمیم به کار جوانمردانه ای می زند و شروع می کند به ساختن عمارتی به اسم لنگر که 2 طبقه است و طبقه بالا برای قیدار و شهلا و طبقه پایین برای معتاد ها و به قول قیدار سیاه و سفید ها که البته با حضور سید گلپا و جای پایی که قیدار از او در لنگر می گذارد به اسم لنگر پا سید معروف می شود و هر روز برو بیایی در آن است و یکی دیگر از نکات جالب دیگر این است که قیدار به جای آوردن سنگ برای معمار که می خواهد از آن ها برای پی ساختمان استفاده کند تمام کتابهایش را از اتاق گاراژ می آورد و معمار را قانع می کند که از آنها برای پی ساختمان استفاده کند.

در کل امیر خانی این کتاب را در ستایش جوانمردی و زنده کردن آن از دوران نه چندان دور ما برای زمان ما که تشنه جوانمردی هستیم نوشته است و به نظر بنده باز هم به پای منِ اویش نمی رسد.

یک مزه از کتاب :

به زبان سید گلپا :

خوش نامی قدم اول است...از خوش نامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود... قدم آخر، گم نامی است... طوبا للغرباء

به زبان قیدار :

گنده نامی، گندنامی، گم نامی... خوشا گم نامان! خوشا گم نامان!


نام کتاب : قیدار

نویسنده : رضا امیرخانی

انتشارات : افق

نوبت چاپ : هشتم

قیمت : ۱۲۰۰۰ تومان

سال نو مبارک


سال اقتصاد و فرهنگ ، با عزم ملی و مدیریت جهادی مبارک باد

 

 

 

 

 

مدیریت بر مدیر / محمدرضا خوشاب


 

اگر مدیر هستید حتما حتما این کتاب رو بخونید چون قطعا به یک بار خوندن نه بلکه چند بار خوندنش می ارزه. منظور از مدیر تو این کتاب حتما مدیریت اداره و سازمان های دولتی نیست بلکه مقصود همه کسانی است که مسئولیتی چه کوچک و چه بزرگ به گردنشون هست پس تقریبا اکثرا مدیر هستیم.

کتاب نوشته آقای محمدرضا خوشاب است و جدیدترین کتاب منتشر شده نشر آرما اصفهان. کتاب موضوع را با نگاه تاثیرگذاری اطرفیان بر مدیران در تصمیم گیری ها از منظر امام علی (ع) و کتاب شریف نهج البلاغه بررسی می کند و از منابع غنی تر دیگری از جمله قرآن کریم هم مثال هایی بیان کرده است.

کتاب در ۷۲ صفحه و یک در آمد که به تعریف معنی مدیر و اطرافیان و ۳ فصل که به ترتیب ۱. اطرافیان مدیران در آیات و روایات ۲. تاثیر گذاری اطرافیان بر مدیران و ۳.حکومت اطرافیان بر مدیران تدوین شده است.

در معنای مدیدریت نویسنده این طور بیان می کند که مدیریت به معنای: (( هنر یا علم اداره ی یک مجموعه برای نیل به هدف های سازمانی است)) و اطرافیان مدیر (( کسانی هستند که بیشتر با او رابطه دارند. از طریق دوستی یا خویشاوندی)) و همچنین (( اطرافیان شامل افرادی هستند که حلقه ای را حول شخص مدیر تشکیل داده و به گونه ای محل رجوع و مصاحب و محرم اسرار وی محسوب می شوند.

در فصل اول اطرافیان مدیر را با مثال هایی از قرآن کریم که در آن خداوند اطرافیان مدیر را با واژه ملاء یاد می کند می پردازد و اشاره به اطرافیان فرعون از منظر قرآن و پادشاه مصر و تقاضای تعبییر خواب و بلقیس ملکه سباء و همچنین اطرافیان سلیمان نبی و اعتماد این اشخاص به اطرافیان خود در تصمیم گیری ها را مثال زده و در پایان فصل معنای اطرافیان مدیر را از منظر امام علی (ع) در نهج البلاغه بیان می کند.

در فصل دوم به نمونه های تاریخی تاثیرات شگرف اطرافیان در تصمیم گیری های مهم با مثال هایی چون اطرافیان فرعون و تحریک او ضد بنی اسرائیل و ماجرای فریب خوردن خلیفه دوم از نزدیکانش که او را علی رغم مقصر بودن از دادن دیه بری دانستند و در نهایت خلیفه به سخن امام علی(ع) که اورا مقصر در ماجرا دانست و به دادن دیه امر فرمود گوش کرد و همچنین در پایان فصل حتی به تاثیر پذیری امام علی (ع) در قضیه جانشینی والی مصر قیس بن سعد که علی رغم میل باطنی ایشان که نظرشان هاشم بن عتبه بود اما پس از همنشینی و مشورت با اطرافیان و در نهایت فشارهای عبدالله بن جعفر امام محمدبن ابی بکر را به جانشینی می گمارد که در نهایت او شکست می خورد.

اما در فصل سوم جدی ترین مساله در تاثیرپیری مدیران از اطرافیان پرداخته می شود و این قضیه تا جایی یش می رود که بعضی از اطرافیان به حکومت بر مدیر می رسند و خود در پشت پرده توسط مدیر حکومت می کنند و مثال جدی این قضیه شخص خلیفه سوم عثمان بود که مروان عملا بر وی حکومت داشت و تمام دستورات وی توسط عثمان انجام می شد و عملا مروان حکومت بر مسلمانان را پشت پرده بر عهده داشت و تا جایی یش رفت که خلعت انگشتری عثمان که مهم ترین ابزار حکومتی بود و در اصل امضای خلیفه محسوب می شد در دست مروان بود و اوامر را خود مروان صادر و با امضای عثمان می فرستاد و عثمان در نهایت با وجود تذکرات مکرر امام علی درباره مروان به وی توسط مردم به هلاکت رسید.

بخشی از کتاب:

 در مجموع باید بگوییم فرد مدیر به شدت در مواجهه با هر دونوع این آسیب ها قرار دارد یعنی از یک طرف اطرافیان می توانند به سبب ضعف مدیریتی در او طمع کنند در نتیجه عنان وی را به دست گیرند. از طرف دیگر خود شخص مدیر به دلیل ملاحظه های خاص چنین عرصه ای را در اختیار جماعت اطراف خود قرار می دهد.

امام علی (ع): یش از اینکه کسانی را به عنوان برادر مورد اعتماد و مصاحب برگزینی آن ها را آزمایش کن و نهایت دقت را در شناخت آنها به کار بگیر و گرنه اضطرار تو را به همنشینی با اشرار خواهد کشاند.


نام کتاب : مدیریت بر مدیر (تاثیرگذاری اطرافیان بر مدیران از منظر امام علی (ع))

نویسنده : محمدرضا خوشاب

انتشارات: نشر آرما

نوبت چاپ: اول

قیمت : ۳۰۰۰ تومان

20 ایده قفسه کتابخانه !


Bookcase3_main

همیشه و همه جا، کتاب توی زندگی همه ما هست . کتاب ها  خوانده می شوند، کنار هم قرار می گیرند، و جزوی از محیط اطراف ما می شوند. اگر از قشر تحصیلکرده باشید حتما یک مجموعه کتاب دارید، این مجموعه می تواند داخل جعبه در انبار خانه تان قرار بگیرد یا یکی از مهمترین عناصر محیط خانه یا محل کارتان! همه چیز بستگی به ذوق و سلیقه شما دارد !
در ادامه مطلب حدود ۲۰ مورد از طراحی های انجام شده برای قفسه کتابخانه که در نوع خودشون بینظیر هستند رو با هم مرور کنیم و با طراح هاشون آشنا می شویم.

The REK Bookcase

Bookcase3_1a

این طراحی در عین حال که خیلی کم جا هست ، تعداد بیشماری از کتاب ههای شما رو می تواند درون خودش جا بدهد. طراح این کتابخانه همان جناب REK هستش در این صفحه می توانید اطلاعات بیشتری مشاهده کنید .

The Platzhalter Bookcase

Bookcase3_2

این نمونه از طراحی کتابخانه در ظاهر معمولی خودش و حجم کتاب کم خیلی معمولی به چشم میاد اما مطمئن باشید در مقابل حجم کتاب بالا همه سعی و توانش رو میگداره برای اینکه کم نیاره ! اطلاعات بیشتر از اینجا.

Bookman Is On The Case

Bookcase3_3

یک کتابخانه جداب و شاید نا معمول که جزییات بیشتر رو می تونید از اینجا بخونید. Shelvin unit طراح خوش ذوق این کتابخانه است.

Coast To Coast, Cover To Cover

Bookcase3_4a

Bookcase3_4b

با یک کتابخانه که به شکر قاره آمریکا هست شما می توانید زیبا ترین دکورراسیون ها رو با طراحی Ron Arad داخل منطل داشته باشید.

The Reaction Bookcase

Bookcase3_5

اطلاعات جالب راجع به این دیزاین می توانید از اینجا داشته باشید.

Yin Yang Bookcase

Bookcase3_6a

Bookcase3_6b

این طرح توسط دو طراح آماده شده آقای گنگ و گاموادر که اطلاعات جالبی راجع به نحوه درست کردن این قفسه کتابخانه رو از اینجا میتوانید داشته باشید.

The Skew Bookcase

Bookcase3_7a

این کتابخانه صورتی رنگ که یه جورایی شبیه اسباب بازی های لوگو هستش توسط Smansk طراحی شده واقعا ایده جالبیه !

The Infinity Bookcase

Bookcase3_8

علامت نا محدود رو با داشتن این کتابخانه از یاد نخواهید برد.جزییات بیشتر از اینجا.

The Blurred Bookcase

Bookcase3_9

این دیزاین شمار رو یاد چی میندازه ؟ طرح خارق العاده یعنی این ! اطلاعات بیشتر از اینجا.

JUXTAPOSED: Religion Bookcase

Bookcase3_10

به نطر طراح این کتابخانه باید برای کتب مدهبی که توی منزل جای همیشگی دارن از این طراحی استفاده بشود. اطلاعات بیشتراز اینجا.

Scaffold Bookcase

Bookcase3_11

طرح های بدیعی برای این مدل به ذهن می رسد که طراح از آن ها کمال بهره رو برده ! اطلاعات بیشتر اینجا.

Amazing Maze Bookcase

Bookcase3_12

یک هزارتو که می تواند راه حل کتاب های ما باشد.اطلاعات تکمیلی رو اینجا بخوانید.

Mydna Bookcase

Bookcase3_13

Bookcase3_13b

MyDNA شما رو تو اولین نگاه به یاد DNA  میندازه، چه بهتره که برای کتابهای علمی از این قفسه استفاده بشه ! اطلاعت بیشتر اینجا.

Billy’s Brother Bookcase

Bookcase3_14

یک کتابخانه جداب، کامل و شگفت انگیز که حجم کتاب بسیار زیادی رو برای ما درون خودش جا میده. اطلاعا بیشتر اینجا.

Bibliothèque Zelli Bookcase

Bookcase3_15a

Bookcase3_15b

این طرح من رو به یاد طرح های اسلیمی خودمون انداخت ! اطلاعات بیشتر از اینجا.
چرا اونقدر از فرهنگ و تمدن خودمون دورشدیم نمی تونیم اون رو تو زندیگی هامون ببینیم !؟؟

2


« بنویس. تا می توانی بنویس، آنقدر بنویس تا انگشتانت بشکند »

 

آنتون چخوف - پدر داستان کوتاه